اینجا نشسته ام، تنها پشت پنجره ای
باران در سرما
بر شیشه می بارد
در همه ی زندگی ام منتظر لحظه ای بوده ام
که هرگز نیامده و شاید هیچوقت نیاید
آه!، گاه هیچ نمی دانم
پروردگارا ! جایی پنهان می شوم که نمیتوانم گفت
هنوز آنجا هستم
تا وقتی اشکهایت بر زمین می افتند، پاکشان کنم.